×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

iran saraye man

× مطالبی درموردمیهن عزیزمان
×

آدرس وبلاگ من

ahoora7536.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/ahoora7536

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????

منشورکوروش کبیر


منشور حقوق بشر كوروش بزرگ

منشور حقوق بشر كوروش بزرگ موسوم به استوانه كوروش ( به انگليسي : cyrus human right cylinder ) استوانه‌اي سفالين است كه در سال 539 پيش از ميلاد به فرمان كوروش دوم هخامنشي شاهنشاه ايران ساخته شده و دور تا دور آن مجموعه‌اي از سخنان و دستورات شاهنشاه به زبان و خط ميخي اكدي (بابلي) نوشته شده است . اين استوانه كه به عنوان � اولين منشور حقوق بشر ، در جهان شناخته مي‌شود، در نيايشگاه اسگيله ( معبد مردوك ، خداي بزرگ بابلي ) در شهر بابل پيدا شده است . محمدرضا شاه به همراه همسرش در ميدان شهياد در روز افتتاح برج اين ميدان حضور يافتند و براي نخستين بار در ايران از منشور كوروش كبير پرده‌برداري كردند . اين منشور همينك در موزه بريتانيا نگهداري مي‌شود .

اكتشاف
در حدود سال 1285 خورشيدي ( 1882-1879 ) به هنگام كاوش‌هاي باستان‌شناسي در بابل در ميان‌رودان ، هورمزد رسام ، باستان‌شناس بريتانيايي آسوري‌تبار ، استوانة سفالين موسوم به كوروش كبير را يفات كه شامل نوشته‌هايي به خط ميخي بود . جنس اين استوانه از گل رس است ، 23 سانتي‌متر طول و 11 سانتي‌متر عرض دارد و دور تا دور آن در حدود 40 خط به زبان اكدي و به خط ميخي بابلي نوشته شده است . بررسي‌ها نشان داد كه نوشته‌هاي استوانه در سال 539 پيش از ميلاد مسيح به دستور كوروش بزرگ پس از شكست نبونيد (بخت‌النصر) و گشوده شدن شهر بابل ، نويسانده شده ، به عنوان سنگ بناي يادبودي در پايه‌هاي شهر بابل قرار داده شده است . در حال حاضر اين لوح سفالين استوانه‌اي در بخش �ايران‌باستان� در موزه بريتانيا نگهداري مي‌شود . از سوي ديگر در سال‌هاي اخير آشكار شد كه بخشي از يك لوحه استوانه‌اي كه آن را از آن نبونبيدپادشاه بابل مي‌دانستند ، در حقيقت پاره‌اي از استوانه از استوانه كوروش بزرگ ، از سطرهاي 36 تا 43 است . پس از اين كشف ، اين پاره از لوح استوانه‌اي كه در دانشگاه ييل (Yale ) در آمريكا نگهداري مي‌شد ، به موزه بريتانيا در لندن انتقال داده شد و به استوانه اصلي پيوست گرديد . در جريان جشن‌هاي 2500 ساله شاهنشاهي ايران ، منشور كوروش به رغم مخالفت دولت وقت بريتانيا براي چند روز به ايران آورده شده و به نمايش در آمد .

ساخت منشور
كوروش دوم ، بنيانگذار پادشاهي ايران و آغازگر سلسله هخامنشيان ، پس از تسخير بابل ، در بابل تاجگذاري كرد و اعلام عفو عمومي داد ؛ اديان بومي را آزاد اعلام كرد ؛ براي جلب محبت مردم ميانرودان ( بين‌النهرين) ، مردوك كه كهن‌ترين خداي بابل بود را به رسميت شناخته ، او را نيايش كرد و سپاس گفت . او هيچ گروه انساني را به بردگي نگرفت و سپاهيانش را از تجاوز به مال و جان رعايا بازداشت . او تمامي كساني را كه به اسارت به بابل آورده شده بودند گرد هم آورد و منزلگاه آنها را به ايشان بازگرداند . كوروش همچنين قوم يهود را نيز از اسارت و بيگاري در بابل آزاد كرد .

به دستور كوروش ، شرح وقايع و دستورات وي روي يك لوح استوانه‌اي سفالين نگاشته شد به عنوان سنگ بناي يادبودي در پايه‌هاي شهر بابل قرار گرفت .

جايگاه
اين سند به عنوان نخستين منشور حقوق بشر شناخته مي‌شود و در سال 1971 ميلادي ، سازمان ملل آن را به شش زبان رسمي سازمان منتشر كرد . بدلي از اين منشور در مقر سازمان ملل متحد در شهر نيويورك نگهداري مي‌شود .

در اين لوح استوانه‌اي، كوروش پس از معرفي خود و دودمانش و شرح مختصر فتح بابل ، مي‌گويد كه تمام دستاوردهايش را با كمك و رضايت مردوك خداي بابلي به انجام رسانده است . وي سپس بيان مي‌كند كه چگونه آرامش و صلح را براي مردم بابل و كشور سومر به ارمغان آورده ، و پيكر خداياني كه نبونيد از نيايشگاه‌هاي مختلف برداشته و در بابل گردآوري كرده بوده را به نيايشگاه‌هاي اصلي آنها در ميان‌رودان و غرب ايران برگردانده است . پس از آن ، كوروش مي‌گويد كه چگونه نيايشگاه‌هاي ويران شده را از نو ساخته و مردمي را كه اسير پادشاه‌هاي بابل بودند به ميهن‌شان برگردانده است . در اين نوشته اشاره مستقيمي به آزادي قوم يهود از اسارت بابليان نشده ، اما با مطالعه و پژوهش منابع تاريخي مشخص شده است كه آزادي يهوديان بخشي از سياست‌ كوروش پس از فتح بابل بوده است .


ترجمه متن منشور
(نکته: قسمت های نقطه چین مربوط به بخش های آسیب دیده منشور است)


� خط 1. � كوروش � ( در متن بابلي : � كو � رَ- آش�) ، شاه جهان ، شاه بزرگ ، شاه توانمند ، شاه � بابِل � ( با � بي � ليم ) ، شاه � سومر� ( شو � مـِ � ري ) و �اكد� (اَك � كـَ - دي � اي )، ....

� خط 2 . .... همة جهان .
از اين جا تا پايان سطر نوزدهم ، نه از زبان كوروش ، بلكه به روايت ناظري ناشناخته كه مي‌تواند نظر اهالي و بزرگان بابل باشد ، بازگو مي‌شود .

� خط 3 . مرد ناشايستي به فرمانروايي كشورش رسيده بود .

� خط 4 . او آيين‌هاي كهن را از ميان برد و چيزهاي ساختگي به جاي آن گذاشت .

� خط 5 . معبدي بدلي از نيايشگاه � اِسَگيلَه � ( اِ � سَگ � ايلَه ) براي شهر � اور � ( او � ريم ) و ديگر شهرها ساخت .
� اسگيله � اسگيله / ازاگيلا � نام نيايشگاه بزرگ � مردوك � يا خداي بزرگ است . اين نام شباهت فراواني با نام نيايشگاه ايراني � ازگين � در � ارته � دارد كه در حماسة سومري � انمركار و فرمانرواي ارته � بازگو شده است . آقاي � جهانشاه درخشاني � در آرياييان ، مردم كاشي و ديگر ايرانيان � ( تهران ، 1382 ، ص 507 ) ، � ازگين� را به معناي � سنگ لاجوردي � مي‌داند . از سوي ديگر � كاسيان � نيز رنگ آبي را رنگ خداوند به شمار مي‌آورند و � كاشّو / كاسّو � ، نام خداي بزرگ آنان به معناي � رنگ آبي � است . امروزه همچنان واژة �كاس� براي رنگ آبي در گويش‌هاي محلي بكار مي‌رود . براي نمونه در گيلان ،‌مردان با چشم آبي را � كاس آقا � خطاب مي‌كنند . همچنين براي آگاهي از پيوند ارته با نواحي باستاني حاشية هليل رود در جنوب جيرفت بنگريد به : مجيدزاده ، يوسف ، جيرفت كهن‌ترين تمدن شرق ، تهران ، 1382

� خط 6 . او كار ناشايست قرباني كردن را رواج داد كه پيش از آن نبود .... هر روز كارهايي ناپسند مي‌كرد ، خشونت و بدكرداري .

� خط 7 . او كارهاي .... روزمره را دشوار ساخت . او با مقررات نامناسب در زندگي مردم دخالت مي‌كرد . اندوه و غم را در شهرها پراكند . او از پرستش � مردوك � (امر � اوتو ) خداي بزرگ روي برگرداند .
گمان مي‌رود نام � مردوك � با واژة آريايي و اوستايي � امرتات � به معناي � جاودانگي / بي‌مرگي � در پيوند باشد . اما ويژگي‌هاي ديگر مردوك شباهت‌هايي با �اهورا مزدا� دارد و همچون او در سيارة � مشتري � متجلي مي‌شده است . همان گونه كه مردوك را با نام � امر � اوتو � مي‌شناخته‌اند ؛ از او با نام آريايي و كاسي � شوگورو � نيز ياد مي‌كرده‌اند كه به معناي � بزرگ‌ترين سرور � بوده و با معناي اهورامزدا ( سرور دانا / سرور خردمند ) در پيوند است .

� خط 8 . او مردم را به سختي معاش دچار كرد . هر روز به شيوه‌اي ساكنان شهر را آزار مي‌داد . او با كارهاي خشن خود مردم را نابود مي‌كرد ... همة مردم را .

� خط 9 . از ناله و دادخواهي مردم ، � انليل / ايليل � خداي بزرگ ( = مردوك ) ناراحت شد .... ديگر ايزدان آن سرزمين را ترك كرده بودند . منظور آباداني و فراواني و آرامش

� خط 10 . مردم از خداي بزرگ مي‌خواستند تا به وضع همة باشندگان روي زمين كه زندگي و كاشانه‌شان رو به ويراني مي‌رفت ، توجه كند . مردوك خداي بزرگ اراده كرد تا ايزدان به � بابل � باز گردند .

� خط 11 . ساكنان سرزمين � سومر � و � اكد � مانند مردگان شده بودند . مردوك به سوي آنان متوجه شد و بر آنان رحمت آورد .

� خط 12 . مردوك به دنبال فرمانروايي دادگر در سراسر همة كشورها به جستجو پرداخت . به جستجوي شاهي خوب كه او را ياري دهد . آنگاه او نام � كورش � �انشان� ( اَن � شـَ - اَن ) را برخواند . از او به نام پادشاه جهان ياد كرد .

� خط 13 . او تمام سرزمين � گوتي � ( كو � تي � اي ) را به فرمانبرداري كورش درآورد . همچنين همة مردمان � ماد � ( اوم � مان‌‌من � ده ) را . كورش با هر �سياه سر، (همة انسان‌ها) دادگرانه رفتار كرد . در تداول ، نام بابلي �اومان منده ، را با �ماد� برابر مي‌دانند . اما به نظر مي‌آيد كه اين نام بر همه يا يكي از اقوام آريايي كه در هزارة دوم پيش از ميلاد به ميان دورود مهاجرت كرده بوده‌اند ؛ اطلاق مي‌شده است .

� خط 14 . كوروش با راستي و عدالت كشور را اداره مي‌كرد . مردوك ، خداي بزرگ، با شادي از كردار نيك و انديشة نيك اين پشتيبان مردم خرسند بود .

� خط 15 . او كورش را برانگيخت تا راه بابل را در پيش گيرد ؛ در حالي كه خودش همچون ياوري راستين دوشادوش او گام برمي‌داشت . ممكن است منظور ديده شدن سيارة مشتري بوده باشد . در باورهاي ايراني ، سيارة مشتري نماد آسماني �اهورامزدا / مردوك ، بوده است . نك به : بارتل ل . واندروردن ، پيدايش دانش نجوم ، ترجمة همايون صنعتي زاده ، 1372 . او حتي منظور از �سپاه پر شمار او � را نيز ستارگان آسمان مي‌داند .

� خط 16 . لشكر پر شمار او كه همچون آب رودخانه‌اي شمارش ناپذير بود ، آراسته به انواع جنگ افزارها در كنار او ره مي‌سپردند .

� خط 17 . مردوك مقدر كرد تا كورش بدون جنگ و خونريزي به شهر بابل وارد شود . او بابل را از هر بلايي ايمن داشت . او �نَـبونيد� (نـَ - بو � نـَ � ايد) شاه را به دست كورش سپرد .

� خط 18 . مردم بابل ، سراسر سرزمين سومر و اَكّد و همة‌فرمانروايان محلي فرمان كورش را پذيرفتند . از پادشاهي او شادمان شدند و با چهره‌هاي درخشان او را بوسيدند .

� خط 19 . مردم سروري را شادباش گفتند كه به ياري او از چنگال مرگ و غم رهايي يافتند و به زندگي بازگشتند . همة ايزدان او را ستودند و نامش را گرامي داشتند .

� خط 20 . منم �كورش�، شاه جهان ، شاه بزرگ ، شاه توانمند ، شاه بابِل ، شاه سومر و اَكّد ، شاه چهار گوشة جهان . از اين جا روايت به صيغة اول شخص و از زبان كورش بازگو مي‌شود . استرابو نقل مي‌كند كه �كورش� نامي است كه او پس از پادشاهي و با الهام از رود �كُر� در جنوب پاسارگاد بر خود نهاد . پيش از اين ، نام او �اَگرَداتوس ، (Agradatus) (اَگرَداد / اَگراداد) بوده است . نك به : جغرافياي استرابو ، ترجمة هـ صنعتي زاده ، 1382 ، ص . 319

� خط 21 . پسر �كمبوجيه� (كـَ � اَم � بو � زي � يَه)، شاه بزرگ ،‌ شاه �اَنْشان�، نوة �كورش� (كورش يكم) ، شاه بزرگ ، شاه اَنشان ، نبيرة �چيش پيش� (شي � ايش � بي � ايش)، شاه بزرگ ،‌ شاه اَنشان .

� خط 22 . از دودماني كه هميشه شاه بوده‌اند و فرمانروايي‌اش را �بِل / بعل� (بـِ � لو) (خداوند /= مردوك) و �نَـبو� (نَـ - بو) گرامي مي‌دارند و با خرسندي قلبي پادشاهي او را خواهانند . آنگاه كه بدون جنگ و پيكار وارد بابل شدم ؛ �نَبو� ايزد نويسندگي و دبيري بوده ، و نيايشگاه او به نام �ازيدَه� خوانده مي‌شده است . ورود كورش �بدون جنگ و پيكار� به بابل ، نه تنها در گزارش او ، بلكه در متون بابلي همچون �سالنامة نبونيد� و نيز در �تواريخ هرودوت� (كتاب يكم) تاييد شده است . براي آگاهي از سالنامة نبونيد نگاه كنيد به : ,P,1976Perser,I,Hinnz,W.,Darios und die 106.

� خط 24 . ارتش بزرگ من به صلح و آرامي وارد بابل شد . نگذاشتم رنج و آزاري به مردم اين شهر و اين سرزمين وارد آيد .

� خط 25 . وضع داخلي بابل و جايگاه‌هاي مقدسش قلب مرا تكان داد ... من براي صلح كوشيدم . نَبونيد ، مردم درماندة بابل را به بردگي كشيده بود ، كاري كه در خور شأن آنان نبود .

� خط 26 . من برده داري را برانداختم . به بدبختي‌هاي آنان پايان بخشيدم . فرمان دادم كه همة‌ مردم در پرستش خداي خود آزاد باشند و آنان را نيازارند . فرمان دادم كه هيچ كس اهالي شهر را از هستي ساقط نكند . مردوك از كردار نيك من خشنود شد .

� خط 27 . او بر من ، كورش ،‌ كه ستايشگر او هستم ، بر پسر من �كمبوجيه� و همچنين بر همة‌ سپاهيان من .

� خط 28 . بركت و مهرباني‌اش را ارزاني داشت . ما همگي شادمانه و در صلح و آشتي مقام بلندش را ستوديم . به فرمان مَردوك همة شاهاني كه بر اورنگ پادشاهي نشسته‌اند ؛

� خط 29 . و همة پادشاهان سرزمين‌هاي جهان ، از �درياي بالا� تا �درياي پايين� (درياي مديترانه تا درياي فارس) ، همة مردم سرزمين‌هاي دور دست ، همة پادشاهان �آموري� (اَ � مور � ري � اي)، همة چادرنشينان .

� خط 30 . مرا خراج گذاردند و در بابل بر من بوسه زدند . از ... تا �آشور� (اَش � شور) و �شوش� (شو � شَن)

� خط 31. من شهرهاي �آگادِه� (اَ � گـَ � دِه ) ، �اِشنونا� (اِش � نو � نَك ) ، �زَمبان� (زَم � اَم � بَـ - اَن) ، �مِتورنو� (مِـ - تور � نو) ، �دير� (دِ � اير) ، سرزمين �گوتيان� و شهرهاي كهن آن سوي �دجله� (اي � ديك � لَت) كه ويران شده بود را از نو ساختم .

� خط 32 . فرمان دادم تمام نيايشگاه‌هايي كه بسته شده بود را بگشايند . همة خدايان اين نيايشگاه‌ها را به جاهاي خود بازگرداندم . همة‌مردماني كه پراكنده و آواره شده بودند را به جايگاه‌هاي خود برگرداندم . خانه‌هاي ويران آنان را آباد كردم . همة مردم را به همبستگي فرا خواندم . با اين كه هيچ دليلي قاطعي در زرتشتي بودن كورش بزرگ در دست نيست ؛ اما او همچون زرتشت به اين باور كهن ايراني پايبند بوده است كه هر كس در پرستش خداي خود و انتخاب دين خود آزاد است . افسوس كه موبدان زرتشتي عصر ساساني با سختگيري و خشونت‌هاي بي‌شمار و اعمال سليقه‌هاي شخصي در تحريف آيين زرتشت ، به اين دستاورد با ارزش فرهنگ ايراني آسيب زدند .

� خط 33 . هم چنين پيكرة خدايان سومر و اَكّد را كه نَبونيد بدون واهمه از خداي بزرگ به بابل آورده بود ؛ به خشنودي مَردوك به شادي و خرمي .

� خط 34 .به نيايشگاه‌هاي خودشان بازگرداندم ، بشود كه دل‌ها شاد گردد . بشود ، خداياني كه آنان را به جايگاه‌هاي مقدس نخستين شان بازگرداندم . گشايش و بازسازي نيايشگاه‌ها به فرمان كورش ، دست كم در يك متن ديگر شناخته شده است . بر اين لوح چهار سطري كه از �اَرَخ� در ميان دورود كشف شده ، آمده است : �منم كورش ، پسر كمبوجيه ، شاه توانمند ، آن كه �اِسَگيلَه� و �ازِيدَه� را باز ساخت .� براي آگاهي بيشتر نگاه كنيد به صفحة‌ 156 مقالة Eilersw. در كتاب شناسي

� خط 35 . هر روز در پيشگاه خداي بزرگ برايم خواستار زندگاني بلند باشند . بشود كه سخنان پر بركت و نيك خواهانه برايم بيابند . بشود كه آنان به خداي من مَردوك بگويند : �به كورش شاه ، پادشاهي كه تو را گرامي مي‌دارد و پسرش كمبوجيه جايگاهي در سراي سپند ارزاني دار.� در باورهاي ايراني ، �سراي سپند� يا �اَنَغْرَه رَئُچنْگْه� (اَنَغران / اَنارام) به معناي �روشنايي بِي پايان و جايگاه خداي بزرگ يا اهورامزدا و بهشت برين است .

� خط 36 . بي گمان در روزهاي سازندگي ، همگي مردم بابل ، پادشاه را گرامي داشتند و من براي همة مردم جامعه‌اي آرام فراهم ساختم . صلح و آرامش را به تمامي مردم اعطا كردم ...

� خط 37 . ... غاز ، دواردك، ده كبوتر . براي غازها ، اردك‌ها و كبوتران ... از سطر 37 تا 45 بخش نويافته‌اي است كه در مقالة �دربارة منشور كورش� به آن اشاره شد . اين نُه سطر دنبالة‌ بلافصل سطرهاي پيشين نيست .

� خط 38 . ... باروي بزرگ شهر بابل بنام �ايمگور � اِنليل� (ايم � گور � اِن � ليل) را استوار گردانيدم ...

� خط 39 . ... ديوار آجري خندق شهر را ،‌

� خط 40 . ... كه هيچ يك از شاهان پيشين با بردگان به بيگاري گرفته شده به پايان نرسانيده بودند ؛‌

� خط 41 . ... به انجام رسانيدم .

� خط 42 . ... دروازه‌هايي بزرگ براي آن‌ها گذاشتم با درهايي از چوب �سِدر� و روكشي از مفرغ ...

� خط 43 . ... كتيبه‌اي از پادشاهي پيش از من بنام �آشور بانيپال � (آش � شور � با � ني � آپ � لي)

� خط 44 . ...

� خط 45 . ... براي هميشه
چهارشنبه 18 آبان 1390 - 12:35:06 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم